شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهرهای
که ناگه بکشتش پری چهرهای
همی گفت و میرفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر میروی تن به طوفان سپار
برچسب ها: شعر کوتاه
امشب توی خونه ی عمه خانم خودم یک عدد بادمجان به معنای واقعی کلمه گنده پیدا کردم. عکس هاش رو برای مشاهده ی عزیزان گذاشتم.
دوش دیوی دیدم اندر خواب پر آواز خود
داشت داغان می نمود از هر چه ام بود و نبد
گفتمش این کار خود بس کن و یا
می زنم تا که شوی بی بن و یا
او بخندید و به من گفتا زهی
تو به من مثل ککی پیش کهی
گفتم ای فجر دل من کن طلوع
کار آواز خودم کردم شروع
***************
دیو بد بخت و بسی بیچاره و احمق گریخت
آب جوی هنجره ام را رها کردم و ریخت
داخل گوش بزرگ و پر ز چرک و زشت دیو
کج نهادم از در و دیوار اول خشت دیو
سلام اگه وزن شعر مشکل داره وسط شعر گفتم دلیلشو!
به نام خداوند این سرزمین
خداوند مهر و جهان آفرین
سلامم به ایران و ایرانیان
به مردان پر دانش و بی زیان
بزرگان بپرورده این مرز و بوم
که آوازه شان از کره تا به روم
به شعر و ادب در جهان سرمد است
به شعر و سخن اولین رده ست
چو شعرم خراب است و وزنش بد است
بدان خواجه حافظ مخم را زده ست
به سعدی همه عمر خود زیستم
«گر او هست حقا که من نیستم»
سخن گر بخواهی به فردوسی است
نه ویکتور هوگو یا که یک روسی است
ولی مولوی جان حسابش جداست
نه جای کتابش زمین در فضاست
ببینی به شعرش حکایت و پند
هم عرفان ناب و ولایت پسند
ابوریحان و خوارزمی کجایید
شماهایی که در حمد و ثنایید
همیشه بوعلی نامش جهانیست
بگو شیخ بهایی در کجا نیست
خمینی بر آمد از این بوم و بر
و با اوست ایران پر امید تر
وسید علی هم بود رهبرم
فدای تو گردد تن و هم سرم
هنوزم ندا می رسد زین زمین
کز الله امید دارم همین
صاحبب درد منم از تو دوا می خواهم
فکر ننمای که من از تو جفا می خواهم
چونکه اکسیژن کم است و نفس من تنگ است
از تو دکتر جان کپسول هوا می خواهم
داستان یهود یا همان قوم بنی اسرائیل در آیات متعددی از قرآن کریم آمده است که می توان دلیل آن را از چند زاویه مورد بررسی قرار داد:
1- شباهت زیاد این قوم با اعراب هم عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
خداوند کراراً داستان قوم حضرت موسی و یهود را بیان نموده تا آینه ای باشد که اعراب اعمال خود را در آن مشاهده کنند.
2- دشمن شناسی:
حق تعالی با پرداختن به این موضوع عقاید، تفکرات، رفتارها و اعمال و حتی سیمای ظاهری بزرگترین دشمن مسلمین را ترسیم می نماید تا بدین ترتیب ما بتوانیم با در نظر گرفتن خصوصیات یک دشمن، دشمن شناسی خود را تقویت کنیم.
3- تذکر و پند دادن به مسلمین:
خدا می فرماید : فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنفَعُ الْمُ?ْمِنِینَ : (پند و تذکر به نفع مومنین است) هم چنین حضرت علی (علیه السلام) در جایی خطاب به مسلمین می فرمایند :از یهود عبرت بگیرید.
ویژگی های قوم یهود در قرآن کریم
قرآن کریم یهودیان را قومی منافق، قاتل انبیاء الهی، بهانه جو، عهد شکن، سنگ دل، طغیان گر و سرکش معرفی و درباره آنها می فرمایند: آنان قومی بودند که امر به معروف و نهی از منکر نمی کردند، خود را برترین قوم زمین و حتی فراتر از آن فرزندان خدا می دانستند، خدا را ناتوان دانسته و مطابق درک و میل خود توصیف می نمودند.
دشمنی با اسلام با وجود علم به حقانیت آن
قبل از بعثت، کفار عرب متعرض یهود می شدند و ایشان را آزار میکردند و یهود در مقابل، آرزوی رسیدن بعثت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) میکردهاند، و میگفتهاند: اگر پیغمبر ما که تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود، و نیز به گفته تورات به مدینه مهاجرت کند، ما را از این ذلت و از شر شما اعراب نجات می دهد :
وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ : « و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که م?ید آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد انکارش کردند پس لعنتخدا بر کافران باد .» (بقره :89)
فرآوری: فاطمه سرفرازی
بخش قرآن تبیان
منبع: اقتباسی از مقاله به نگارش محسن رمضانی گل افزانی در سایت انصار الخمینی (ره)
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم
جایی پریده است که پیدا نمی شود حتی عروج اینهمه بالا نمی شود
دیدند صبح آمده اما در آسمان خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود
یا ایها الزسول چرا آفتاب صبح در آسمان شهر تماشا نمی شود
فرمود :زینب آینه ی روی دخترم آنکه مقام بی حدش املا نمی شود
چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش امروز آفتاب هویدا نمی شود
حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند
لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود
زینب فرشته آینه حوریه عاطفه از جنس خانواده ای از این قبیل بود
گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود
کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد از دست خانمی که تماما اصیل بود
ویرانه کرد کاخ بلند یزید را زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود
ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم
تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
علی اکبر لطیفیان
همین چند روز پیش رفته بودم به یک فروشگاه. یک فروشگاه معتبر و باکلاس! خواهرم گریه می کرد و چوب شور می خواست. من هم به غرفه ی تنقلات رفتم و از آقایی که توی غرفه بود پرسیدم: چوب شور چنده؟! جواب داد 260! گفتم دویست و شصت ریال؟ یا تومان؟ در حالی که چوب شور را در هوا تکان می داد گفت:260. من هم که عصبانی شده بودم از آن فروشگاه خارج شده و از جای دیگری را برای خرید انتخاب کردم.
واقعا چرا باید اینجوری باشد؟ چرا جمهوری اسلامی واحد پول مشخّصی ندارد؟
وَ اَمْدَدناهم بفاکهةٍ ولحمٍ مما یَشتَهونَ (سوره طور /22)
همواره از انواع میوهها و گوشتها از هر نوع تمایل داشته باشند در اختیار آنها میگذاریم.
گاهی در طبیعت بهشت در کنار نهری ،یا چشمه ساری،کوزههایی بسیار زیبا و شگفت انگیز می بینند که در آنها مُهر و موم شده است. برای میل آن باید مُهر ظرف را بشکنند . وقتی مهر شکسته میشود بوی عطری دلنشین از آن به فضا متصاعد میشود.
- سپس از آنجا که دیگر مردم باز می گردند ، شما نیز بازگردید و از خدا آمرزش بخواهید که آمرزنده و مهربان است